هوم، سوییت هوم !

ساخت وبلاگ
یکی بود یکی نبود. غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. هرکی بنده خداست، بگه یا خداااا. (بچه که بودم، قصه هایی که پدر و مادرم برام میگفتن، همیشه اینطوری شروع میشد)جونم براتون بگه که ......فرخنده خانم و جعفر آقا زندگی خیلی خوبی داشتن. درست مثل بیشتر زوج های قدیمی، جعفر آقا بیرون از خونه، مسئول تأمین مخارج زندگی بود و فرخنده خانم هم توی خونه، مسئول بشور و بساب و پخت و پز و فرزند آوری و فرزند پروری!! چند ماه بعد از ازدواجشون فرخنده خانم باردار شد، و اونها بچه دار شدن. دو سال بعد دوباره فرخنده خانم باردار شد، و اونها دوباره بچه دار شدن. دو سال بعد باز فرخنده خانم .....خلاصه من نمیدونم فرخنده خانم چقدر باردار شد و اونها چقدر بچه دار شدن، فقط میدونم خیلی بچه داشتن!به مرور زمان بچه ها بزرگ شدن، فرخنده خانم و جعفر آقا عروس دار و داماد دار و نوه دار شدن. و زندگیشون مطابق همه زوج های دیگه ادامه داشت ...سالها از زندگی این زوج گذشت تا به میمنت و مبارکی به سن کهنسالی رسیدن. و یک روز از همین روزهای عادی خدا، فرخنده خانم نازنین به دیار باقی شتافت. روحش شاد، زن خوب و بسازی بود. زن زندگی. از اون زن هایی که پشم را قالی کند، نه اینکه خانه پٌر را خالی کند. زن خوب و مردم دار و مهربونی بود، از اون زن هایی که وقتی میرن، همه میگن: حیییییف، رفت؟ نمیگن: آخیششش، رفت!خلاصه که روحش شاد و یادش گرامی.جعفر آقا که به واسطه جثه خیلی ریزش، دوستان آشنایان "جین جعفر" (جعفر جنّی) صداش میزدن، پههههههن شده بود کف زمین و به پهنای صورتش هاااای هااااای اشک میریخت و به زمین و زمان و زندگی فحش میداد که آخه چراااااا فرخنده منو از من گرفتی؟شاهدان عینی روایت میکنند که یه روز، جعفر آقا، همینطور که روی یه قالیچه کوچولو کف حیاط پههه هوم، سوییت هوم !...
ما را در سایت هوم، سوییت هوم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parisima بازدید : 82 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 19:58

از نیمه های دیشب داره بارون میاد چه باااااارونی. یعنی میباره هااااااا .. عنقریبه شیراز رو آب ببره! امیدوارم این بارون زیبا، تمام زشتی ها، ظلم ها و پلیدی ها رو از همه جای این کره خاکی بشوره ببره.مدتی قبل با دخترم بیرون بودیم، دخترم پشت فرمون بود و من بغل دستش. بارون قشنگی هم میبارید. یه آقایی داشت از خیابون رد میشد، قد بلند و درشت هیکل بود، یه چتر زنانه بالای سرش گرفته بود و داشت عرض خیابون رو طی میکرد. دخترم ایستاد تا ایشون از خیابون رد بشه.به دخترم گفتم: مدتیه زیاد چتر زنانه دست آقایون میبینم. به نظرت قشنگه این کار؟دخترم یه کمی نگاهم کرد و گفت: مامان چرا از زاویه دیگه ای بهش نگاه نمیکنی؟گفتم: مثلا از چه زاویه ای؟گفت: اینکه بنده خدا فقط پول خرید یک چتر رو داشته، و ترجیح داده اون یه چتر رو برای خانمش بخره.دهنمو بستم (بهتره بگم با کمال میل خفه خون گرفتم!) و با خودم فکر کردم من با این سن و سال، چطور فکر خودم به این موضوع نرسید؟* من حالا حالاها باید از این بچه ها چیز یاد بگیرم. هوم، سوییت هوم !...
ما را در سایت هوم، سوییت هوم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parisima بازدید : 78 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 19:58

سلام دوستان، روز شما بخیر پست قبلی رو بنا به دلایلی برداشتم. از کامنت های ارزشمند و خوبتون ممنونم، میمونه برام یادگاری ... هوم، سوییت هوم !...
ما را در سایت هوم، سوییت هوم ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parisima بازدید : 73 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 19:58